ارغوانارغوان، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

خط خطی های مادرانه

نه ماه انتظار

دقیقا شد نه ماه. اگه خرداد ماه حامله میشدم الان دیگه باید به دنیا می اومدی.این نه ماهم "نه ماه انتظار" بود. ولی اون انتظار کجا و این انتظار کجا. وقتی میام توی کلوب و بچه ها میگن "همدرد" یه حال عجیبی میشم. یعنی واقعا نیومدن تو درده؟؟؟؟ حکمته؟؟؟ انتظاره؟؟؟ نمیدونم.  اگه بخوام با خودم صادق باشم نبودنت برام درد نیست. با اینکه یه وقتا دلم میشکنه، یه وقتا ناخواسته یه چیزهایی به ذهنم میرسه که حالمو میگیره، ولی نبودنت درد نیست.چون میدونم قراره بیای. راستش از وقتی فهمیدم راه اومدنت هموار نیست دلم برات لک زده. شاید منم مثل خیلی از دوستام مجبور باشم بارها و بارها میکرو کنم تا نتیجه بگیرم. مهم نیست. چندماه پیش که فکر میکردم حت...
26 اسفند 1391

دیدار

امروز با دوتا از دوستای گلم (نجمه و مانلی) توی کلوپ قرار گذاشتیم رفتیم بیرون. خیلی خوش گذشت. الان خیلی بیشتر دوسشون دارم. برام ملموس ترن. دیگه میدونم دقیقا با کی دارم حرف میزنم. یه کمی با اونچه در تصورم بود فرق داشتن. ولی خیلییییییی بچه های خوبی بودن . رفتیم تو کافه ایران زمین م ولیعصر نشستیم و کلی حرف زدیم، درد دل کردیم و خندیدیم. یه دفعه دیدیم ساعت شده 7. هیچی دیگه سریع جمع کردیم رفتیم سمت خونه هامون. منم تازه رسیدم. اومدم بنویسم تا بدونی خاله های نی نی سایتی تو اولین بار کی و کجا دیدم. روز خیلی خوبی بود. پشت سر تویی که اینقدر ناز میکنی و نمیای هم کلی حرف زدیم. ...
22 اسفند 1391

پيشواز بهار

روزهاي قشنگ بهاري داره مياد. هوا انقدر دلچسبه كه نگو.درختا ديگه دارن سبز ميشن و هوا يه خنكي خوبي داره. همه چي داره ميگه كه عيد نزديكه. اگه زودتر مياومدي الان تو هم داشتي حال اين روزا رو ميبردي عزيز مامان. عيب نداره. اميدوارم سال هاي ديگه اي كه هستي هميشه و هر روز سال قشنگ باشه دلچسب باشه و لحظه لحظه ش برات با شادي بگذره. البته يادت نره. ممكنه يه وقتا زمين هم بخوري. دردت هم بگيره ولي تا اين دردا نباشه آدم بزرگ نميشه. دوست دارم ني ني هنوز نيومده. ...
20 اسفند 1391

عید در راه است

عید امسال باید رنگ و بوی دیگه ای برام داشته باشه. چاره ی دیگه ای نداره. دیگه باید همه چیز قشنگ باشه. باید هر روزم از دیروز طلایی تر بشه. امسال زودتر میرم پیشواز عید واسه همینم میخوام امسال هفت سینمو خودم بچینم. تا حدودی کارهاش و هم انجام دادم. البته با چیزهایی که تو خونه داشتم. چسبم تموم شد باقیش موند برای فردا. عکساشونو تا جایی که آماده شده میذارم براتون. این اولین باره این کارو انجام میدم. اگه ایده ای برای بهتر شدنش داشتید حتما بگید.         عکسها در ادامه مطلب ...
14 اسفند 1391

قدم قدم

عزیز مامان برای رسیدن به تو تقریبا دوماه دیگه مونده. امروز روز چهارم دوره جدیدمه. اگه خدا یاری کنه و همه چی خوب پیش بره از هشتم نهم فروردین میتونم داروهامو شروع کنم و ماه بعد برم برای زیفت. این دوماه هم زود گذشت هم دیر.
11 اسفند 1391

وبلاگ من

با تشکر از دوست عزیزم هيجان بخاطر دعوتش قرار شد من هم در دنباله اين دعوت بنويسم چرا اينجا و چرا اين وبلاگ. راستش خيلي دليلا دارم واسه اينكار. اينجا خيلي از روزمرگيام و چال ميكنم. انتظارامو به در و ديوار ميكوبم. غصه هامو قسمت ميكنم و شاديامو پرورش ميدم. اينجا مينويسم كه هیچ چی رو یادم نره. مینویسم که سالها بعد اگه یه روزی دلم شکست یا دلی شکستم يادم باشه این روزارو چظور گذروندم. مينويسم كه يادم بمونه اين روزا منو همسرم چقدر محكم دست به دست هم داديم و وقتی دست همدیگه رو گرفتیم ما بزرگ شدیم و مشکلات کوچیک. كه يادم بمونه و يادمون بمونه زندگي هم بالا داره هم پايين. هم خوشي هم ناخوشي. هم سختي هم راحتي. پس يادمون باشه وقتي بازم يه راحتي...
8 اسفند 1391

اي دوست...

  تو اين روز باروني قشنگ اين شعر و تقديم ميكنم به همه كسانيكه دوسشون دارم.     اي صميمي اي دوست گاه و بيگاه لب پنجره خاطره ام مي آيي ديدنت حتي از دور آب بر آتش دل مي پاشد آنقدر تشنه ي ديدار توام كه به يك جرعه نگاه تو قناعت دارم دل من لك زده است گرمي دست تورا محتاجم و دل من به نگاهي از دور طفلكي مي سازد اي قديمي اي دوست تو مرا ياد كني يا نكني من به يادت هستم من صميمانه به يادت هستم دايم از خنده لبانت لبريز دامنت پر گل باد.   پانوشت: اگه اشتباه نكنم اين شعر مال آقاي كيوان هاشمي. ...
6 اسفند 1391

روزهای شمارش

یه حس عجیبی دارم این روزا. نمی تونم توصیفش کنم. یه جور خواستن و نخواستن توامان. یه مخلوطی از سودای رفتن و اشتیاق موندن. یه حالی بین انتظار و بی تفاوتی. روزهای عجیبی رو دارم میگذرونم. روزهایی که میدونی و بازم نا امیدانه شروع به شمارش روزها میکنی. روزهایی که هر دردی و هر حالت جدیدی رو دوست داری به فال نیک بگیری اما میدونی هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته. اعداد رو از یک تا بیست و هفت هر روز و هر روز مرور میکنی. خدایا! یه وقتا فکر میکنم باید بلندتر داد میزدم تا صدام میرسید اون بالا بالاها. انقدر بالا که دیگه بهونه ای برای نشنیدنش نداشته باشی. ولی بعدش می بینم نه. این خبرا نیست. تو اقرب من حبل الوریدی. پس به انتظار می شین...
3 اسفند 1391
1